به پيش كعبه ابراهيم ادهم
به حق مي گفت كه ای دارای عالم
مرا معصوم دار و بی گنه دار
گناهی كه آن رود ز آنم نگه دار
يكي هاتف خطابش كرد آنگاه
كه اين عصمت كه تو خواهی ز درگاه
همين بوده است از من خلق را خواست
اگركارتو و ايشان كنم راست
كه تا جمله به هم معصوم مانيد
همه از رحمتم محروم مانيد
اگر معصوم بينم جاودان من
كه را آمرزم آخر آن زمان من
هزاران بحر رحمت بی قياس است
وليكن بنده را جای هراس است
نمی دانم كه تا حرمان من چيست
طريق عقل سرگردان من چيست
ندارم در دو جهان جز نيم جان من
ز درد او زبانی ترجمان من
چو من از عمر بهبودی نديدم
زيان ديدم بسی سودی نديدم
به مردن راضيم زين زندگانی
اگر بازم رهانی می توانی
ز سر تاپای من جای نظر نيست
كه بر وی هر زمان زخمی دگر نيست
:: بازدید از این مطلب : 117
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0